اگر پنجرهای به سوی جنگل بودم، هر صبح با صدای پرندگان و بوی گلهای وحشی بیدار میشدم. برگ درختان با باد میپرداختند و نور آفتاب گرم و دلنشین بر فراز سرمان میتابید. از این پنجره میتوانستم زیبایی و آرامش بیکران جنگل را ببینم و احساس کنم که جزئی از طبیعت بیپایان هستم. شاید هر روز به نقاط مختلف جنگل سفر کرده و با حیوانات و گیاهان آشنا شوم و از زیباییهای فراموشنشدنی آن لذت ببرم. اگر پنجره ای به سوی جنگل بودم، همیشه احساس خوشبختی و شادی میکردم و از زیباییهای این جهان بیپایان لذت میبردم. هر شب، با دیدن سایههای درختان و صدای خزهها که با باد میلرزیدند، به ماجراهایی فوقالعاده از حیوانات جنگل فکر میکردم. شاید یک گوزن زیبا در حال افتابخوردگی بود یا یک خرس در حال جستجوی خوراک. ستارهها از طریق شاخههای درختان چشمک میزدند و من با عجب و تعجب به دنیای شگفتانگیز جنگل نگاه میکردم. اگر پنجرهای به سوی جنگل بودم، برای همیشه یک بخش از طبیعت و زیباییهای ناشناخته را درون خود دریافت میکردم.
تاج🐾🍓💓